مرا به سراشيبى سكوت
زنجير ميكند
در همهمه و ترديد و واژه ها
پرواز پرندهِ بى باكِ
سينه سرخ
در هواى مسموم هرز گردها
سرانجام تلخِ خواب را
در شهر فرو ريخته
ترسيم ميكند
از گوشهِ پنجره ِ آخرين كومه شهر
چشمانِ تشنهِ و ماتِ به افق مانده كودكى
به انتظارِ معجزهِ رعد و برق
و تمناى بارشى
غوغا ميكند
تا فردا...برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 70